محل تبلیغات شما



منتطرم بود
استرس داشتم
دلم.میخواست تمام لوازم ارایش دنیا را داشتم زیباترین دختر روی زمین میشدم تا از دیدنم قلبش بلغزد
دوست داشتم بزرگترین کمد لباس دنیا را داشتم هر روز با یک لباس مرا میدید و قلبش،میلرزید
دلم میخواست بهترین عطرهای دنیا را داشتم تا مست میشد
دوست داشتم دستانم نلرزد توانایی نگاه کردن به چشمانش را داشته باشم تا دلش را ببرم
اگر قلبش نمیلرزید باخته بودم
می مردم
نا بود میشدم
در را باز کردم
وارد که شد
فهمیدم چقدر پیراهن قهوه ای به مرد ها می اید
فهمیدم اگر کفش همرنگ پیراهنش راهم پوشیده باشد دیگر نابود کننده میشود
فهمیدم اگر عینک هم داشته باشد وحشتناک تر میشود
وای کمربند هم قهوه ای باشد عالیست!
یعنی واقعا اینقدر قهوه ای به مردها می اید؟
یعنی همه مرد ها اینگونه جذاب و تو دل برو میشوند ؟
دیگر مهم نبود،قلبش لرزید یا نه
من لرزیدم
قلبم
دستهایم
پاهایم
من زانو هایم مقابل مردی قهوه ای پوش خم شد
من عاشقتر از همیشه شدم
دیگر مهم نیس او هم لرزید یا نه
من نابود،شدم.
همش تقصیر پیراهن قهوه ای لعنتی بود.
لطفا ناگهانی رخ بده، غافلگیرم کن،

لحظه‌ای اتفاق بیفت که اصلا فکرش را هم نکنم !

آنجا که حتی صورتت را هم از یاد برده باشم.

اصلا تو هر موقع هم که بیایی،

هرگذشته‌ای هم که داشته باشی،

با ارزشی…

درست مثل پیدا کردن پول مچاله شده،

بعد از سالها در جیب لباسم!

#علی_قاضی_نظام


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها